جدول جو
جدول جو

معنی چاه حاجی - جستجوی لغت در جدول جو

چاه حاجی
دهی است از دهستان طبس بخش در میان شهرستان بیرجند که در 57 هزارگزی خاور در میان واقع شده جلگه و گرمسیر است و جمعیتی ندارد، چاه آب شیرین دارد که در فصل بهار مالدارها از آن آب استفاده میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غِ)
باغی بوده است به اصفهان که ساختمان مسجدی به همین نام در حدود سال 1033 هجری قمری در آنجا انجام گرفته است. (از آثار ایران ج 2 ص 134). کتیبۀ ذیل از زمان شاه عباس اول بر آن مسجد خوانده میشود: فی ایام خلافه السلطان الاکرم و الخاقان الاعدل الاعظم مالک رقاب الامم مولی ملوک العرب و العجم ابوالمظفر شاه عباس الحسینی الصفوی بهادرخان خلدالله ظله بتوفیقات ملک سبحانی بنا کرد این مسجد از توفیق آثار خواجه روح الله ابن نورالله فراهانی در سنۀ هزاروسی وسه، کتبه محمد منیر بن اخی. (آثار ایران ج 2 ص 94)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش رامهرمز که در شهرستان اهواز واقع شده است. و دارای 170 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در بلوک برازجان از اعمال بندربوشهر و در حوالی این قریه بین مهرعلیخان شجاع الملک و قشون انگلیس در سال هزار و دویست و هفتاد و سه نزاع اتفاق افتاد، اراضی اینجا رمل است و هندوانۀ دیمی بعمل می آورد، اهالی عبای شتری میبافند، طول جلگه برازجان چهار فرسخ و عرض نیز همین قدر است، (از مرآت البلدان ج 4 ص 132)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند که در 162 هزارگزی جنوب خاوری شوسف واقع شده، دامنه و گرمسیر است و6 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
چاهی نزدیک معدن النقره است که از آن زبیده بوده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
چاه چاه حافر، مقاطعه ای در فلسطین و قول صحیح آنست که در یهودا که یوشع آن را مفتوح ساخت واقع است و دور نیست که همان شهر حالیه باشد (یوشع 12:17) و ذریۀ حافر را حافریان گویند. (سفر اعداد 26:32) (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان سیریک بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 93 هزارگزی جنوب میناب واقع شده و 20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است ازدهستان گوهر کوه بخش خاش شهرستان زاهدان که در 51 هزارگزی باختر خاش و 8 هزارگزی جنوب راه فرعی نرماشیربه خاش واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 200 تن سکنه دارد، آبش از چاه، محصولش لبنیات، شغل اهالی گله داری و راهش فرعی است و ساکنین ده از طایفۀ گشادزائی میباشند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
مرکب از: ’شاه’ فارسی و ’باجی’ ترکی بمعنی خواهر و بررویهم خواهر بزرگتر، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه واقع در 9 هزارگزی شمال بخش و 23 هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 348 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، نخود، بزرک، عدس. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. در دو محل نزدیک به هم به نام قره حاجیلوی بالا و پایین مشهور، سکنه قره حاجیلوی بالا 125 نفر میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 81 هزارگزی شمال خاوری قاین و 37هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو قاین به رشخوار واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 189 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. در تابستان مالدارها به این محل می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ)
دهی است از دهستان ریوند بخش حومه شهرستان نیشابور. واقع در 9هزارگزی جنوب نیشابور. دارای 105 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ بُ)
دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 16 هزارگزی جنوب خاور کنگان و یک هزارگزی شمال خاور راه فرعی لار به گله دار واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 220 تن سکنه فارس و ترک دارد. آبش از قنات و چاه، محصولش غلات، انار، خرما و تنباکو، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا